:: آه از این غم جدایی! ::

بزرگ که باشی و از جنس دریا
زمین برایت تنگ میشود
آخرش هم در دریا جایت میدهند.
پیدا هم نمیشوی!
چون:
به دریا ردپای تو نمیماند
که دریایی که دریایی که دریایی!

سالگرد شهادت

امروز سالگرد شهادت دو تا از بهترین خلبان های اف۱۴ نیروی هوایی کشورمان هستش که مظلومانه شهید شدن هیییی دل ادم میگره از این همه بی عدالتی این دو تا شهید رفتن از نیروگاه اتمی بوشهر حفاظت کنن که الان   انرژی هسته ای کشورمان مایه افتخار مون هستش هیییی دل ادم میگره وقتی میبینه  مسئولان  فرزندان شهدای علمی رو تو هر مجلسی میبرن میرن پیششون احوالاتشون رو میپرسن البته کار خوبی میکنن ولی مگه این دو شهید فرزند نداشتن مصطفی موقع شهادت یه دختر ۶ ساله داشت و علیرضا هم یه پسر۱۲ ساله تو این دوسال کسی اصلا سراغ خانواده این دو شهید رو نگرفتن که هیچ در بعضی مواقع که بگذریم

من در این پست دل نوشته هایی که دوست صمیمی شون براشون نوشته میذارم این دلنوشته ها رو مهدی احتشامی (تامکت۶۰۶۲)نوشته که بعد از شهادتشون دلش خیلی گرفته

من از خوانندگان محترم خواهش میکنم حتما حتما به ادامه مطالب مراجعه کنن و واسه این دو تا شهید عزیز تو نظرات یه دل نوشته یا حرفی ارسال نمایند

تاریخ شهادتشون :۶/۱۱/۱۳۹۰

ادامه نوشته

یه تصویر...

یه تصویر...

 

یه تصویر از تو و دریا همه دار و ندارم شد...
یه حسرت از همون چیزی که می خوام و ندارم شد...
یه تصویر از تو ودریا پر از موج کرده روزامو....
تو طوفانت برام دنیاست ببین شور تماشامو...
یه وقتا رنگ چشماتو نمی بینم،آخه دریا کنار برق چشماته... نمیشه فرقشون پیدا،یه قاب از حرم این دستام می سازم تا که این تصویر یه تکه از وجودم شه...مث قسمت مث تقدیر...
می مونم خیره رو عکست...برام زنده س پر از غوغا...چه لبریزم من از یادت،تو رو دارم تو این دستا...
نگاهم،خنده هام،بغضم همه بوی تو رو داره...چقدر قصه،چقدر حرمت از این تصویر سرشاره...

 
 

بذار اشکام بشن آینه بشینن رو به روی تو...
تلاقیشون با هم نابه،می سازن بی نهایت رو...

حقیقت داره این دوری...تو رفتی نیستی دیگه...
ولی فکرت،غمت،یادت شده مهمون و می مونه...

زود پرستو شو،بیا...



گل های آفتاب گردان را می بینی که وقتی رو به سوی آفتاب می کنند چه دلربا می شوند؟
این نرگس ها هم وقتی رو به صورت تو کرده اند اینقدر دلربا شده اند...
پرندگانی که بال می زدند و عشق می کردند برای خودشان...عکسشان روی سنگ سردت پیدا بود...یاد پرواز بود که چنگ می زد به این دلِ کنده شده...یادِ رفتنت بود که جان را ذره ذره می برد...یادِ تن بی سر و ...یا حسین
گفتی زود پرستو شو بیا...اما این دلِ خاکی کجا و پرستو شدن...





من و نرگس ها برایت سالگرد گرفته بودیم...دل می دادیم و دلتنگی می گرفتیم...اشک می دادیم و بی تابی می گرفتیم...
تو...نبودنت...دو سال دوری...تصورش هم زجرآور است...دانیال دو سال است که دیگر آغوشت را لمس نکرده...باور کردنی نیست...
اما می دانم...می دانم که تا همیشه در این دل های سوخته مان زنده ای و یادت چون داغ لاله می سوزد...یادِ توست که داغ زده بر دل آتشیمان
...............................
دیده ای؟شنیده ای؟خوانده ای که گاهی دلت هوای کنده شدن دارد...نفست به شماره می افتد...کنار تو بودن این حال و هوا را برای این دل ها به ارمغان می اورد
...............................

ستاره های سربی...فانوسکای خاموش...من و هجوم گریه...از یادِ تو فراموش...
تو بال و پر گرفتی به چیدنِ ستاره...دادی منو به خاکِ این غربتِ دوباره...
دقیقه های بی تو،پرنده های خسته ن...آینه های خالی،دروازه های بسته ن

اگه نرفته بودی گریه منو نمی برد...پرنده پر نمی سوخت...آینه چین نمی خورد
اگه نرفته بودی...

از رفتن تو گفتم...ستاره در به در شد...شبنم به گریه افتاد...پروانه شعله ور شد

اگه نرفته بودی...