یه تصویر...

یه تصویر...

 

یه تصویر از تو و دریا همه دار و ندارم شد...
یه حسرت از همون چیزی که می خوام و ندارم شد...
یه تصویر از تو ودریا پر از موج کرده روزامو....
تو طوفانت برام دنیاست ببین شور تماشامو...
یه وقتا رنگ چشماتو نمی بینم،آخه دریا کنار برق چشماته... نمیشه فرقشون پیدا،یه قاب از حرم این دستام می سازم تا که این تصویر یه تکه از وجودم شه...مث قسمت مث تقدیر...
می مونم خیره رو عکست...برام زنده س پر از غوغا...چه لبریزم من از یادت،تو رو دارم تو این دستا...
نگاهم،خنده هام،بغضم همه بوی تو رو داره...چقدر قصه،چقدر حرمت از این تصویر سرشاره...

 
 

بذار اشکام بشن آینه بشینن رو به روی تو...
تلاقیشون با هم نابه،می سازن بی نهایت رو...

حقیقت داره این دوری...تو رفتی نیستی دیگه...
ولی فکرت،غمت،یادت شده مهمون و می مونه...

زود پرستو شو،بیا...



گل های آفتاب گردان را می بینی که وقتی رو به سوی آفتاب می کنند چه دلربا می شوند؟
این نرگس ها هم وقتی رو به صورت تو کرده اند اینقدر دلربا شده اند...
پرندگانی که بال می زدند و عشق می کردند برای خودشان...عکسشان روی سنگ سردت پیدا بود...یاد پرواز بود که چنگ می زد به این دلِ کنده شده...یادِ رفتنت بود که جان را ذره ذره می برد...یادِ تن بی سر و ...یا حسین
گفتی زود پرستو شو بیا...اما این دلِ خاکی کجا و پرستو شدن...





من و نرگس ها برایت سالگرد گرفته بودیم...دل می دادیم و دلتنگی می گرفتیم...اشک می دادیم و بی تابی می گرفتیم...
تو...نبودنت...دو سال دوری...تصورش هم زجرآور است...دانیال دو سال است که دیگر آغوشت را لمس نکرده...باور کردنی نیست...
اما می دانم...می دانم که تا همیشه در این دل های سوخته مان زنده ای و یادت چون داغ لاله می سوزد...یادِ توست که داغ زده بر دل آتشیمان
...............................
دیده ای؟شنیده ای؟خوانده ای که گاهی دلت هوای کنده شدن دارد...نفست به شماره می افتد...کنار تو بودن این حال و هوا را برای این دل ها به ارمغان می اورد
...............................

ستاره های سربی...فانوسکای خاموش...من و هجوم گریه...از یادِ تو فراموش...
تو بال و پر گرفتی به چیدنِ ستاره...دادی منو به خاکِ این غربتِ دوباره...
دقیقه های بی تو،پرنده های خسته ن...آینه های خالی،دروازه های بسته ن

اگه نرفته بودی گریه منو نمی برد...پرنده پر نمی سوخت...آینه چین نمی خورد
اگه نرفته بودی...

از رفتن تو گفتم...ستاره در به در شد...شبنم به گریه افتاد...پروانه شعله ور شد

اگه نرفته بودی...

به یاد سرهنگ خلبان شهید سعید اصغری




شهید سعید اصغری درسال ۱۳۵۵درروستای هندوکلا از توابع شهرستان امل در خانواده ای مومن و زحمت کش دیده به جهان گشود و در دانشگاه شهید ستاری در رشته خلبانی تحصیل کرد سعید خلبان ماهری بود و حتی در تیم فرونشاندن هواپیما عبدامالک ریگی نیز حضور داشت.سرانجام این شهید بزرگوار در روز شنبه 22مهر1391 در فرودگاه بندرعباس و هنگام برخاستن هواپیمای جنگنده به به شهادت رسیدند.پیکر پاک این شهید در روستای هندوکلا زادگاه وی به خاک سپرده شد.روحش شادو راهش پر رهرو باد.











لیاقت می خواهد...

لیاقت می خواهد...هرکاری لیاقت می خواهد...

فرقی نمی کند...آدمی باشی از جنس خاک...گل باشد...حیوان باشد...یا حتی پرنده آهنی...

پرنده آهنی بودن و بالِ پرواز دو ققنوسِ خوش پر و بال شدن هم لیاقت می خواهد...

تامکت جان...اف14 عزیز...6062 جانِ عزیزتر از جان...تو را می گویم

http://upcity.ir/images2/85427772625312641443.jpg

یکی می شود پرنده جاسوسی...یکی مثل تو،می شود بالِ پروازِ آسمانی شدن...

می گفتند روزی قرار بود دو شاهینِ دیگر با تو آسمانی شوند...هر چه کردند از جایت تکان نخوردی...کد تامکت تغییر کرد و با پرنده آهنی خوش لیقات دیگری پرواز کردند...رفتند و آسمانی شدند...رفتند و برنگشتند...

تو هم قرار بود بشوی بالِ پرواز،اما نه برای آن دو شاهین...که برای علیرضا و مصطفی...

خوش به سعادتت...که شدی بالی برای آسمانی شدن...

تا به حال شده به لیاقت پرنده ای آهنی حسودی کتی؟

شنیده ای که :

سگ اصحاب کهف روزی چند...پی نیکان گرفت و مردم شد

حالا باور کن که می گویم هر چیزی و هر کاری لیاقت می خواهد...تامکت 6062 لیاقت داشت که علیرضا کریمایی و مصطفی فصیحی را دو سال پیش،6بهمن ماه سال 90 آسمانی کرد...

لیاقت که داشته باشی برایت یادبود هم درست می کنند...به یاد تو...به یاد علیرضا...به یاد مصطفی

http://upcity.ir/images2/02444818498366290837.jpg

ما انسان ها می گوییم لیاقت که داشته باشی...عاشق که باشی...بی سر رفتن پیش معشوق لذتی دارد بی انتها...تو رفتی...بالِ پرواز شدی..از تو فقط چند تکه فلز بازگشت......فقط همین...هیچ شباهتی به قبل نداشت...کجا رفته بود آن بال های قشنگ و دلربایت؟

تامکت 6062 جان،اجرت با خودِ خدا

سرلشکر خلبان شهید اصغر هاشمیان


اصغر هاشمیان در سال 1331 در کربکند اصفهان به دنیا آمد او فرزند اول خانواده بود و تا 7 سالگی در اصفهان زندگی کرد سپس با خانواده خود راهی تهران شدند.او در مدرسه همیشه شاگرد اول بود و ایمان فوق العاده قوی ای داشت.
او پس از طی مراحل تحصیلی مختلف و قبولی در دانشگاه در شهر تگزاس آمریکا مشغول به تحصیل شد.او در آنجا ایمانش را شدیدا حفظ کرد و از خانواده می خواست نوارهای اذان موذن زاده را برایش بفرستند. او دو نفر را در آمریکا تحت تاثیر خودش و دینش قرار داد و آنها را مسلمان کرد.

ادامه مطلب...

ادامه نوشته

به یاد خلبانان شهید عشقی پور و اسلام نیا



شهید عشقی پور که هدایت هواپیما را بر عهده داشت در آن لحظات آخر که می دانست کار دیگری از دستش بر نمی آید، دستش را بالا می آورد و تکان می دهد. نکته شگفت آور و تاسف برانگیز این رویداد این بود که آن ساختمان نیمه کاره درست روبروی خانه شهید عشقی پور بود و آن لحظه که او دستش را تکان داد همسرش نظاره گر سقوط هواپیمای شوهرش بود. همسر شهید که در لحظه حادثه در آشپزخانه منزل خود بود، در حالی که دستان پسربچه 3 ساله اش را در دست داشت از پنجره شاهد آخرین لحظات زندگی شوهر قهرمان خود بود. همسر شهید به علت اضطراب شدید چنان به دست فرزندش فشار وارد کرده بود که دست کودک از دو ناحیه شکست که به لطف خدا بعدها بهبود یافت. پس از برخورد هواپیما به ساختمان، فرزند شهید در اثر موج انفجار چند دوری به دور خود زده و سپس به زمین خورده بود و به دلیل شوک ناشی از این واقعه تا مدتها از لکنت زبان رنج می برد.
آری! به راستی صحنه غریبی بوده است واپسین وداع در کابین هواپیما ...

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

داند که سخت باشد قطع امیدواران


ادامه مطلب...

ادامه نوشته

شهید سرلشگر خلبان حسین روزی طلب







سرلشکر خلبان شهید حسین روزی طلب در سال 1332 در یک خانواده متوسط و مذهبی در شهر شیراز چشم به جهان خاکی گشود .

ادامه مطلب...

ادامه نوشته

شهید سرلشکر خلبان فیروز شیخ حسنی اولین خلبان شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران



فیروز شیخ حسنی در سال 1331 در شهرستان تنکابن به دنیا آمد.
وی در نخستین روزهای تهاجم متجاوزان عراقی، در جریان یک عملیات هوایی علیه قوای دشمن، هدف آتشبار بعثیان قرار گرفت و اولین خلبانی بود که در جنگ تحمیلی، خلعت شهادت پوشید.
شهید سرلشکر خلبان فیروز شیخ حسنی اولین خلبان شهید جنگ است و در پایگاه چهارم شکاری دزفول به شهادت رسید.

ادامه مطلب...

ادامه نوشته

یکی از تلخ ترین روزها برای نیروی هوایی ارتش

15 دی ماه سال 1373 یکی از تلخ ترین روزها برای نیروی هوایی ارتش است. هواپیمای حامل جمعی از فرماندهان این نیرو که برای بازدید به پایگاه اصفهان رفته بودند، در هنگام بازگشت و در دقایق ابتدایی پرواز، دچار سانحه شده و پس از برخورد با زمین آتش می گیرد که به موجب آن، نیروی هوایی جمعی از بهترین فرماندهان خود را از دست داد.

در میان شهدای این سانحه، سرتیپ منصور ستاری فرمانده وقت نیروی هوایی، سرتیپ خلبان مصطفی اردستانی معاون عملیات و سرتیپ خلبان سید علیرضا یاسینی رئیس ستاد و معاون هماهنگ کننده نهاجا از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند.

آشنا خواهیم شد با خلبان شهید علیرضا یاسینی...

ادامه مطلب

ادامه نوشته

نخستین خلبان شهید برون مرزی نیروی هوایی ارتش،سرلشکر خلبان شهید «محمد صالحی»





نخستین خلبان شهید برون مرزی نیروی هوایی ارتش امیر سرلشکر خلبان شهید «محمد صالحی» به سال 1328 در تهران متولد شد. در خانواده 4 پسر و یک دختر به دنیا آمدند که محمد آخرین فرزند خانواده است...
ادامه مطلب...

ادامه نوشته

راز ماندن

کوه پرسيد ز رود : زير اين سقف کبود،راز ماندن در چيست؟

گفت: در رفتن من...

کوه پرسيد: و من؟

گفت: در ماندن تو...

بلبلي گفت: و من؟

خنده‎اي کرد و بگفت: در غزلخواني تو...

آه از آن آبادي که در آن کوه رَود،

رود مرداب شود و در آن بلبل سرگشته سرش را به گريبان ببرد و نخواند ديگر...

من و تو بلبل و کوه و روديم

راز ماندن جز در خواندن من؛ماندن تو؛رفتن ياران سفر کرده مان نیست...بدان!

مرحوم ابوالفضل سپهر

به یاد همه خلبانانی که غریبانه رفتند...به یاد خلبان شهید علیرضا کریمایی و خلبان شهید مصطفی فصیحی...کمتر از یک ماه به دومین سالگرد شهادت این دو بزرگوار مانده 
مصطفی...علیرضا
برای شما که پر از شادی و آزادی ست...طعم پرواز وافعی را
با رفتن تازه چشیدید...اما برای ما...پر از درد و تلخی...برای عسل و دانیال پر از لمس نبودن هایتان...پر از نگاه های ترحم آمیز...پر از...پر از نبودن تو که کاش بودی...
حکمتش چه بود که بعد از رفتنت باید تو را بشناسم؟نمی دانم...
مرغانِ مهاجر شدید و ما زمینیانِ به گل نشسته را به حالِ نذارمان رها کردید...




این رسمش نبود....رسم رفاقت نبود که برید و یاد رفقا نکنید...
مگر با هم قرار دوستی و رفاقت نگذاشتیم خوش غیرت؟گفتم قهرم...تا نیایی دیگر نمی آیم...نمی دانم  پس چرا دلم با این همه غرور اما آخر هفته که می شود باز پر می کشد برای مزارت...
قهر هایم شده مثل قهرهای کودکی که قیامتش فردای همان روز بود...زبان می گوید قهرم و دل نرفته برایت تنگ می شود...گلاب که ارزشت را نمی فهمد،باقطره قطره اشک هایم عکس مزارت را می شویم...
یادت هست آمدم باران می بارید؟اشک گل،اشک آسمان و اشک های من بودند که تصویر صورتت را شستشو می دادند...تطهیر شدن زیر آسمان به نیت صفای دل من و سنگ مزار تو...
خوش انصاف...قرارمان یادت نرود؟


خلبان شهید علیرضا کریمایی

شهید سرلشکر خلبان مصطفی صغیری




مصطفی ، از معدود خلبانانی است که ژستی متفاوت در برابر هواپیمای جنگنده گرفته و تصویری تاریخی و دلنشین از خود به یادگار گذاشته است.

شهید سرلشکر خلبان مصطفی صغیری در سال ۱۳۳۴ در کرمانشاه متولد شد. پس از پایان تحصیلات متوسطه، وارد دانشکده افسری رشته خلبانی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی به مدت دو سال برای تکمیل آموزش هواپیمای شکاری به آمریکا اعزام گردید و توانست در دوره ۲۹-۳۷ هواپیمای شکاری اف ۴ شرکت و با موفقیت این دوره را به پایان برساند . با شروع جنگ تحمیلی همانند تمام همرزمان خود در دفاع از میهن اسلامی به مقابله با دشمن بعثی مبادرت نمود و در ۲۳ مهر ۱۳۵۹، در جریان ماموریتی جنگی بر فراز استان العماره در عراق، مورد اصابت پدافند هوایی دشمن بعثی قرار گرفت و شربت شهادت نوشید.
مصطفی صغیری، مانند همه خلبانان ارتش، در مقابل هواپیمای جنگی، عکسی به یادگار دارد.نحوه ایستادن یا نشستن خلبانان در برابر هواپیمای جنگنده، به صورت سنتی، ثابت و مشخص است اما شهید صغیری از معدود خلبانانی است که ژستی متفاوت در برابر هواپیمای جنگنده گرفته و تصویری تاریخی و دلنشین از خود به یادگار گذاشته است.

برگرفته از سایت arteshi.com

  شادی روح آن سیمرغِ پیروز و شهدای خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران صلواتی رو نثار روان پاکشون کنیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سرلشکر خلبان شهید اسدالله محمدی

جاوید نام اسدالله محمدی که هیچ وقت به آغوش وطن بازنگشت

نگاه هایی که گاهی مهربانی می بارند...نگاه هایی که عمقشان را نمیشه اندازه گرفت...آسمانی که باشی،نگاهت بی انتها می شود






غریب و بیصدا مردن چه زیباست
به رسم لاله ها مردن چه زیباست
به پرواز آمدن تا کهکشانها
در آغوش خدا مردن چه زیباست

شهید سرلشکر خلبان اسدالله محمدی در روز یکم فروردین ماه 1331 در روستای چکنه سفلی از توابع شهرستان نیشابور چشم به جهان گشود...


برگرفته از سایت ارتشی

ادامه مطلب

ادامه نوشته

خاطره ای از مرحوم سرتیپ خلبان "محمد دانش پور"



مثل همیشه صبح زود به پست فرماندهی پایگاه رفتم . قرار بود یک بسته حاوی آخرین عکس های هوایی گرفته شده از هدف ها و تاسیسات مهم دشمن به پایگاه برسد.
وارد اتاق جنگ شدم و ضمن سلام و احوالپرسی از معاون عملیاتی پایگاه و افسر اطلاعات، درباره رسیدن عکس ها سوال کردم . افسر مذکور چند قطعه عکس هوایی را روی میز گذاشت . همه آنها را به دقت مشاهده کردم . تصاویر خوبی بودند زیرا جزئیات تعدادی از هدف های مهم را به وضوح نشان می داد.
یکی از عکس ها مربوط به سد "دوکان" و محوطه اطراف آن بود که به خوبی تاسیسات مجاور سد ، از جمله منطقه توزیع برق سد و اتاق کنترل در آن دیده می شد.

ادامه نوشته

تیمسار سرلشکر خلبان شهید غفور جدی اردبیلی


تقدیم به روح آسمانیش
آنان که درس پرواز را بر فراز آسمان ها آموخته بودند دیگر زیستن بر خاک زمین میسرشان نبود.بلکه جنگ بهانه ای بود تا مشق نیمه کاره آسمانی بودنشان را کامل کنند.

ادامه مطلب...

ادامه نوشته

جایزه خلبانان ایرانی را بدهید!

برگرفته از خاطرات سرتیپ خلبان کیومرث حیدریان
چند ماهی بیشتر از جنگ نگذشته بود. در این مدت خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران امان دشمن بعثی را بریده بودند. آنها مرتب مواضع نظامی و اقتصادی عراق را بمباران می کردند .
در این زمان ما در پایگاه ششم شکاری بوشهر بودیم. یکی از روزها یکی از خلبانان شجاع کشورمان به قصد بمباران پالایشگاه بصره به پرواز درآمده بود، ولی در راه بازگشت مورد اصابت دو تیر موشک زمین به هوای سام 3 و سام 6 قرار گرفته و در خاک عراق سقوط کرده بود.
همگی نگران حال او بودیم و به هر دری می زدیم تا از او خبری کسب کنیم. مشغول دیدن برنامه های تلویزیون بودیم که یکی از خلبانان پیشنهاد کرد تلویزیون عراق را بگیریم شاید بتوانیم خبری کسب کنیم.

ادامه نوشته

غزال در چنگ کبرا...خاطره ای از سرهنگ خلبان حسن فرحی خواه

آن روز 9 ساعت پرواز عملیاتی داشتیم و از نظر پروازی رکورد جدیدی زده بودیم . برای آنکه زمان را از دست ندهیم حتی هلیکوپتر را بدون آنکه خاموش کنیم سوخت می زدیم و بلافاصله به پرواز در می آمدیم. من لیدر تیم بودم و سرهنگ بدیع همدانی همراه من بود.مأموریتمان نجات خلبانان ساقط شده بود و در ضمن هلیکوپتر های سوپر کبرا را نیز هدایت می کردیم .همه پروازهای ما موثر بود چرا که دشمن در منطقه فتح المبین در دشت باز قرار گرفته بود و ما در هر سورتی پرواز تعدادی از ادوات و تجهیزات آنها را منهدم می کردیم و افراد دشمن را به کام مرگ می فرستادیم .
ادامه مطلب...

ادامه نوشته

افتخار ایران در جمع آمریکایی ها

شهيد بابايي در سال ۱۳۴۹، براي گذراندن دوره خلباني به آمريكا رفت.
عکسی که مشاهده می فرمایید مربوط به همان سال ها است.
عباس بابایی، در ردیف نشسته، نفر دوم از راست



خودمونیما...از عکسای شهید بابایی توی زمان آموزششون توی آمریکا پیداس که خییییلی خوشتیپ بودن!

خاطراتی از امیر سرتیپ دوم خلبان محمود بابایی



حجم عظیم آتش به حدی بود که تمام اطراف بالگرد و زیرپا پر از گردوخاک شده بود.
صدای توپ 20 میلیمتری کبرا باعث شد تا تعداد زیادی از نفرات عراقی کپ کرده و روی زمین دراز بکشند.
موشک درست به سینه اتوبوس در حال حرکت برخورد کرد. انفجار به حدی شدید بود که پس از فروکش گرد و غبار از اتوبوس به آن عظمت هیچ اثری باقی نمانده بود.

ادامه نوشته

شهادتش به او الهام شده بود ...

شهادت سرهنگ خلبان شهید "علیرضا بیطرف"
به نقل از سرتیپ خلبان فضل الله جاوید نیا

اوایل تابستان سال 1366 بود ، نیروی هوایی از چندی قبل شروع به اعزام پرسنل به سفر حج نموده بود و هر کدام از پرسنل که اسم شان در لیست قرار می گرفت به این سفر معنوی مشرف می شدند . در همین هنگام بود که به "علیرضا بیطرف" اعلام نمودند که باید خود را برای رفتن به سفر حج آمده کنی . ایشان نیز بعد از درخواست مرخصی به مدت یک ماه به همراه خانواده عازم تهران شد . دوسه روزی از رفتن بیطرف نگذشته بود که دیدم به پایگاه برگشته چون خیلی باهاش صمیمی بودم بهش گفتم :
- علی چی شد ؟ پس چرا برگشتی ؟
- تمام پروازهای حجاج یک هفته به عقب افتاده اومدم که بگم مرخصی ام رو یک هفته عقب بنیندازید                                              
بهش گفتم : "باشه تو برو تهران احتیاجی نیست بمونی."
ولی در پاسخ بهم گفت :
- نه تا این فاصله یک هفته اومدم که پرواز کنم !



ادامه نوشته

از آبی آسمان تا نیلی شاخاب تا ابد پارس

این بار سخن از رادمردی است که در سراسر زندگی پرافتخارش چونان عقابی تیزچنگ پاسدار حریم هوایی این کشور اهورایی بود و آن زمان که روح بی قرارش راه پروازی بلندتر را در پیش گرفت، کالبد خاکیش را به آغوش گرم آبی نیلگون شاخاب پارس سپرد تا ترجمان پیوندی معنادار بین آسمان و دریا باشد. او که طنین صدای مردانه اش، آرامش بخش و قوت قلب خلبانان اف-4 و اف-5 و هواپیماهای ترابری بود. عقاب سرفراز آسمان ایران زمین، سرلشکر خلبان شهید محمد هاشم آل آقا...


حال پرواز را جز مرغان مهاجر نمی فهمند...از اسمشان پیداست...مهاجرند...نه ساکن این زمین خاکی...می آیند و می روند و ما می مانیم و داغ دوریشان که بودنشان چونان خوابی چنگ به دلمان می زند...

ادامه نوشته

ده خاطره از خلبان شهید عباس دوران

همیشه روحیه لطیف شهید دوران برام خیلی جالب بوده.
این و از نامه های شخصیشون برای همسرشون میشه متوجه شد.
مرد لحظه های سخت جنگ،توی محیط خونه لطیفتر از گل...

همین ویژگی هاست که دل کندن از این آدما رو سخت تر می کنه.



خاطرات در ادامه مطلب

ادامه نوشته

سرگردان در آب های نیلگون خلیج فارس...

خاطره ای از سروان خلبان شهید حسین دل حامد
ماموریتی به من محول شده بود. به اتفاق یکی از همرزمان، باند هواپیما را به قصد بمباران اهداف از پیش تعیین شده ترک کردیم. نزدیک مرز بود که به هواپیمای میگ دشمن برخوردیم. کابین عقب گفت:
- حسین دنبالشان کنیم؟                
ادامه مطلب....

ادامه نوشته

اسطوره فانتوم ، مرحوم داریوش خاکنگار

قهرمان نبردهای هوایی ایران و آمریکا در خلیج فارس(1366-1365)
مرحوم داريوش خاكنگار : شنیده شده که در آخرین روزهای حضورشون در آمریکا ،استادشون جلوی تعدادی از دانشجویان دیگر به خاکنگار میگه :اگر روزی بین ایران و آمریکا جنگی بشه و من بدونم که رودرروی تو قرار گرفته ام بطور حتم کاری میکنم که با تو درگیر نشم...(فرار را بر قرار مقدم خواهد دانست!) در اواخر تابستان سال 1987 که درگیریهای بین ایران و آمریکا در خلیج فارس خیلی حاد شده بود ، در درگیری که بین دو فروند F-14 نیروی دریایی آمریکا و یک فروند F-4 نیروی هوایی ایران به خلبانی داریوش خاکنگار مقدم اتفاق افتاد ، دو تامکت آمریکایی تمام تلاش خود را برای سرنگونی فانتوم ایرانی بکار بستند , دو فروند AIM-7 هم به سمت وی شلیک کردند ولی مهارت بالای خاکنگار باعث انحراف هردو موشک شد و نهایتا خاکنگار صحیح و سالم روی زمین فرود آمد. خاکنگار بعد از نشستن روی زمین روی موج گارد که قابل شنیدن توسط تمامی شناورها و هواپیماهای آمریکایی بود گفت:       
Khaknegar is safe on the ground
چند ماه بعد در April 1988 بار دیگر تلاش ناو آمریکایی برای سرنگونی داریوش خاکنگار با شلیک دو تیر موشک استاندارد بی نتیجه بود و خاکنگار توانست علیرغم آسیب دیدگی سکان عمودی و افقی هواپیمای خود ، به سلامت در باند فرودکاه بندرعباس به زمین بنشیند و برای اینکه به آمریکایی ها یادآوری کند که من خاکنگار هستم دوباره روی موج گارد گفت :
!Be advise! Khaknegar  is safe on the ground
تلاش آمریکایی ها برای شکست دادن داریوش بی نتیجه ماند ولی هنگامی که همسر ایشان در بیمارستان دی بستری بود ،داریوش خاکنگار در حالی که دسته گلی در دست داشت و برای ملاقات همسرش در حال عبور از عرض خیابان بود با ماشین جوانی که دیوانه وار با سرعت بالا در حال حرکت بود برخورد کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود.



روحشون شاد

چهلمین روز...

غروب چهلمین روز هم گذشت...

آبتین و مادرش...فردا...روزهای دیگر...نبودنت...

خلبان شهید آرش رضایی

خاطرات يك خلبان از فتح خرمشهر

امير سرتيپ2 خلبان كيومرث حيدريان را خيلي ها بخوبي مي شناسند؛رشادتها و دلاوري هاي اين مرد بزرگ در دفاع مقدس شهره خاص و عام است سرآمداين رشادتها سرنگوني سه فروند جنگنده بعثي ها در يك تعقيب و گريز بر فراز آسمان استان كرمانشاه توسط وي مي باشد.
وي در خصوص روزهاي فتح بزرگ خرمشهر نيز خاطراتي براي خبرنگار ايرنا بازگو كرد كه تلخي و شيريني در اين خاطرات ملموس است وي گفت :
 در همان روزها (آستانه عمليات بيت المقدس ) و در منطقه مشغول صرف ناهار بوديم كه ناگهان يكي از بچه هاي تكاور نيروي دريايي ارتش با حالتي پريشان و آشفته وارد شد...
ادامه مطلب....

ادامه نوشته

کودتای پایگاه همدان

19تير ماه سال 59 بود كه خبر كشف و خنثي سازي يك كودتاي نظامي كه قصد براندازي نظام نوپاي جمهوري اسلامي را داشت و اتاق جنگ آن در پايگاه هوايي خلبان شهيد محمد نوژه بود، منتشر مي شود. بر اساس اين اخبار تعداد زيادي از ارتشياني كه عمدتاً نيروهاي كلاه سبز بودند و با پيروزي انقلاب از ايران گريخته و بعداً با كمك دولت عراق به صورت قاچاقي وارد كشور شده بودند، قرار بود با هماهنگي عناصري كه هنوز در ارتش ايران حضور داشتند تحت حمايت دولت ايالات متحده و دولت عراق، با حمله هوايي به بيت امام و دفتر رياست جمهوري و مجلس و چند نقطه مهم ديگر در كشور و واگذاري حكومت به شاپور بختيار دست به كودتاي نظامي بزنند. اين كودتا به خاطر آن كه فرماندهي آن در پايگاه نظامي اي با نام شهيد نوژه بود به كودتاي نوژه معروف گشت. نسل جديد شايد از اين كودتا فقط نام آن را مي شناسند و شايد ندانند كه نوژه نام يك شهيد است!
شهيد نوژه كيست؟

ادامه مطلب...

ادامه نوشته

به ناو آمریکایی گفتم به تو مربوط نیست!

گاه انسان‌های بزرگی در جبهه پیدا می‌شدند که عظمت روح آن‌ها ستودنی بود؛ کسانی مانند شهید«دل‌حامد». او مؤمنی 23ساله بود. من با او در آموزش‌های نیروی هوایی در آمریکا آشنا شدم. دل‌حامد یک‌دفعه متحول شده و شیفتگی و شوریدگی خاصی پیدا کرده بود که رهایش نمی‌کرد. یکی از برادرهایش پاسدار بود که شهید شد. برادر دیگری داشت که خلبان بود و او هم شهید شد. شاید این خانواده با دو شهید دِین خود را به انقلاب و جنگ ادا کرده بود، اما دل‌حامد آرام‌و‌قرار نداشت.

در یکی از پروازها کابین جلویش را زدند. «اسماعیل عسکری» در جلو بود. دل‌حامد به دریا پرید تا بال‌گرد نجاتش دهد. بالاخره شب، پیدایش کردند، ولی هنگام نجات، دوباره رها شد و به دریای متلاطم افتاد. همة امکاناتی را که همراه داشت نیز از دست داد؛ تنها یک جلیقه نجات برایش مانده بود. سه روز بعد پیدایش کردند. با این‌که ورزشکار و تنومند بود، پس از آن سه روز، تکیده و لاغر شده و حتی دفترچه‌ای را که در جیب داشته برای رفع گرسنگی خورده بود. پس از این ماجرا، تیمسار «سفیدموی» که او را خیلی دوست داشت، گفته بود: آقا! دیگر بس است، شما امتحانت را پس داده‌ای و دل‌حامد گفته بود: نه! اگر امتحان الهی را از اول دبستان تا آخر در نظر بگیری، من هنوز کلاس اولم.
سرانجام دل‌حامد در خلیج‌ فارس شهید شد و حتی تکه‌ای از بدن او نیز پیدا نشد. حالا چه کسی به‌درستی می‌تواند تحلیل کند که او ترس داشته یا نه؟ عاقل بوده یا مجنون؟
پرنده با غریزه پرواز می‌کند؛ انسان با چه نیرویی به پرواز درمی‌آید؟ آیا چیزی جز عشق و تفکر می‌تواند پر پروازش شود؟ تفکری که او را کمال می‌دهد و به‌سمت خوبی‌ها و زیبایی‌ها می‌کشاند.

ادامه نوشته

سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی

مردی که در فانتوم نماز خواند...این اولین توصیفی بود که از شهید خضرایی شنیدم...تا قبل اون هیچ شناختی ازشون نداشتم...برام جالب بود بدونم قضیه از چه قرار بوده...

حالا ایشون از شهدایین که خیلی بهشون علاقه دارم...همیشه به اون حالشون قبطه می خورم...فکر می کنم خیلی حس قشنگیه تو دل آسمون رو به قبله ی زمین نماز خوندن...اون نماز دیگه معمولی نیست...خاصه...خیلی خاص...انقدر که خدا میگه تو بیا من خودم خون بهای تو رو می پردازم...یه جاهایی یه انتخابایی باعث می شه که خدا آدمو گلچین کنه...شهید محمود خضرایی هم گلچین شد...همه ی شهدا رو خدا گلچینشون کرده...

جناب تامکت می گفتن که شهیدکریمایی هم عادت داشتن همیشه تو دل آسمون نماز بخونن...

ما که دستمون به آسمون نمی رسه باید دلمونو پر بدیم و بعد قامت ببندیم...اون وقت شاید بشه رسید به آسمون...

***

ساعت 4 صبح صدای آژیر اضطراری شنیده شد. بلافاصله به اتفاق خضرایی به پرواز در آمدیم.هنوز در آسمان بودیم که هوا درحال روشن شدن بود. محمود گفت:موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟

ادامه نوشته

قهرمان گمنام جنگ

وقتایی که از بعضیا کارای شگفت انگیز و خرق عادت می بینم مطمئن می شم که هدف و اراده ی قوی ای پشت اون کار وجود داشته...وگرنه هزاران نفر دیگه چرا نتونستن اون کارارو انجام بدن؟

اما وقتی این بحث و با یه ایرانی اونم یه خلبان تطبیق بدی دیگه خیلی جدی تر میشه...هدفایی که از گذران زندگی عادی و ثبت رکورد خیلی فراترن...هدفایی که تا پای جون استقامت می طلبن...

کاش ما جوونای این آب و خاک بتونیم روی هدفامون ثابت قدم باشیم تا ایران همیشه با اقتدار باشه و نیاد روزی که کمر خم کنه...

قهرمان گمنام جنگ ! امیر تیمسار سرتیپ دوم خلبان منوچهر محققی

تاپ گان ارتش ایران :
قهرمان گمنام جنگ ! امیر تیمسار سرتیپ دوم خلبان منوچهر محققی رکورد دار جهانی ۱۸۲ پرواز برون مرزی !! تکرار می کنم دارای رکورد جهانی ۱۸۲
پرواز برون مرزی (Special Mission ) و با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با فانتوم F 4 رکودر دار پرواز در ایران و خاورمیانه ، به علت پرواز های فراوان عملیاتی در دوران جنگ عراق دچار انحراف ستون فقرات شده و از اواسط سال 1387 در بستر بیماری به سر می برند...براشون آرزوی عافیت و سلامتی دارم

افتخارات این بزرگمرد در ادامه مطلب

ادامه نوشته